کد مطلب:50466 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:234

اهمیت و جایگاه شناخت انسان











شناخت انسان دریچه ی ورود به تربیت و راهگشای آن و تعیین كننده ترین مبحث نظری در تربیت است. نوع شناخت انسان، نوع نظام تربیتی را معین می كند و هر گونه كه انسان شناخته شود، بر اساس همان شناخت، رفتارها و اقدامات و برنامه های تربیتی شكل می گیرد. گرایشها، ارزشها و روشهای تربیتی همه بر مبنای نوع نگرش به انسان و چگونگی دریافت او سامان می یابد. در منظر امیرمومنان علی (ع) شناخت انسان و استعدادها و جایگاه او چنان مهم تلقی شده است كه آن حضرت فرموده است:

«العالم من عرف قدره و كفی بالمرء جهلا الا یعرف قدره.»[1] .

دانا كسی است كه قدر خود را بشناسد و در نادانی انسان همین بس كه قدر خویش را نشناسد.

شناخت خود و ارزشها و استعدادهای خود برترین شناختهاست و هیچ چیز مانند آن كفایت كننده ی آدمی نیست. امیرمومنان علی (ع) در وصیتنامه ی تربیتی خود به امام

[صفحه 114]

مجتبی (ع) چنین آورده است:

«و من اقتصر علی قدره كان ابقی له.»[2] .

هر كه قدر خود بداند حرمتش باقی ماند.

تا انسان به خود نیاید و قدر خود را درنیابد و از بیگانگی با خود دست برندارد، نمی تواند وجود خود را كه گرانبهاترین موجود و والاترین گوهر هستی است، در جهت تربیت حقیقی به كار اندازد و استعدادهای شگفت خود را شكوفا نماید. امام علی (ع) دستیابی به شناخت خود را بالاترین توفیق آدمی معرفی كرده و فرموده است:

«نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس.»[3] .

آن كه به شناخت خود دست یافت، به بزرگترین نیكبختی و كامیابی رسید.

هیچ شناختی به سودمندی شناخت نفس نیست، چنانكه امیر بیان، علی (ع) در توصیف آن فرموده است:

«معرفه النفس انفع المعارف.»[4] .

شناختن نفس، سودمندترین شناختهاست.

برترین شناختها شناخت خود است و بی گمان ضروری ترین معرفتها همین است و هیچ چیز چون آن یاور آدمی در سیر تربیتی و حركت كمالی نیست. به بیان امیرمومنان (ع):

«كفی بالمرء معرفه ان یعرف نفسه.»[5] .

در معرفت انسان همین بس كه او خود را بشناسد.

شناخت انسان به ارزشهای وجودی خود و استعدادهای درونی خویش و تواناییها و امكانات نفس و مراتب وجود و نیز شناخت آفات نفس و عیوب خویش، بهترین بستر برای اصلاح و تربیت است و تا این معرفت حاصل نشود، سیر درست تربیت فراهم نمی گردد و این معرفتی نیكو است، چنانكه امیرمومنان (ع) فرموده است:

«معرفه المرء بعیوبه انفع المعارف.»[6] .

سودمندترین شناخت آن است كه آدمی عیوب خود را بشناسد.

[صفحه 115]

چنین مجموعه ی شناختی برترین شناخت را برای آدمی حاصل می نماید، تا راه تربیت را كه از خود او می گذرد بدرستی تشخیص دهد و این راه را به نیكویی طی نماید و استعدادهای خود را در جهت كمال مطلق شكوفا سازد. از این روست كه معرفت نفس و شناخت خود برترین معرفت و والاترین حكمت است، چنانكه در بیان نورانی امیرمومنان (ع) وارد شده است:

«افضل المعرفه، معرفه الانسان نفسه.»[7] .

برترین معرفت، شناخت آدمی است خویشتن را.

«افضل الحكمه، معرفه الانسان نفسه.»[8] .

برترین حكمت، شناخت آدمی است خویشتن را.

این شناخت والا و گرانقدر، خود بهترین راه به سوی شناخت حق است. به بیان پیشوای موحدان، علی (ع):

«من عرف نفسه فقد عرف ربه.»[9] .

هر كه خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است.

پس بحق باید این شناخت را غایت معرفت و نهایت حكمت دانست، زیرا همه ی شناختها در گرو آن است و راه والاترین معرفتها از آن می گذرد. سخنان امیر بیان، علی (ع) در این باره صریح و گویاست:

«غایه المعرفه ان یعرف المرء نفسه.»[10] .

هدف نهایی معرفت، آن است كه آدمی خود را بشناسد.

«من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه كل معرفه و علم.»[11] .

هر كه خود را بشناسد، به نتیجه و غایت هر شناخت و دانشی دست یافته است.

بنابراین جایگاه شناخت انسان در تربیت جایگاهی كلیدی و ارزش آن در ساختن فرد و جامعه و سیر ربوبی آدمی از هر شناخت دیگر بالاتر است.

«شرط اول برای ساختن نفس و تهذب و تكمیل آن، شناختن آن است، چون تا انسان ارزشهای وجودی نفس خویش و موهبتهای عالی و استعدادهای درونی آن را نشناسد،

[صفحه 116]

سعی در تربیت و تقویت و فعلیت بخشیدن به آنها نمی كند و برای بهره برداری از آنها كوششی به خرج نمی دهد، زیرا كه كوشش شخص درباره ی هر چیز بسته به اندازه ی شناختی است كه از آن چیز و ارزشهای آن دارد. چه بسیار مواهب و قدرتها و استعدادها است كه در دسترس قرار نمی گیرد و از آنها سودی حاصل نمی شود، بدان جهت كه شناخته نشده و كشف نگشته است و در گوشه ها مجهول مانده ، خرد خرد از میان رفته است.

و معرفت نفس یا خودشناسی را مراحل و مراتبی است: پس از آنكه آدمی نفس خود را به صورت علمی و نظری شناخت، لازم است كه از طریق تجربی و عملی نیز به شناختن آن بپردازد، سپس از تواناییهای نفس بر هر كار و توانمندیهای آن برای رو به رو شدن با واقعیات آگاه شود. و این شناخت شناختی بسیار پرفایده و بزرگ است، زیرا به آدمی مدد می رساند تا كمبودهای مربوط به نفس خود را به اندازه ای كه ممكن است جبران كند. و اهمیت این كار بر هیچ هوشمند بصیری پوشیده نیست. و اگر كننده ی كار نسبت به استعدادها و نیروهای خود برای پرداختن به آن كار آگاه نباشد، آن كار به صورتی كه شایسته است انجام نخواهد شد. به همین جهت است كه امام علی (ع) گفته است:

«هلك امرء لم یعرف قدره.»[12] .

كسی كه ارزش خود را نشناخت، تباه گشت.

و خودشناسی را- علاوه بر آنچه یاد شد- فوایدی است ارزشمند و حیاتی و تكاملی، هم فردی و هم اجتماعی، كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1- شناخت عیوب نفس. یكی از پیامدهای شناخت نفس، شناخت عیوب آن است و این نخستین گام برای اصلاح و تهذیب نفس است.

2- شناخت تواناییها و امكانات نفس. چنانكه اشاره كردیم، اهمیت این شناخت در قضایای شخصی و اجتماعی پوشیده نیست و نادانی نسبت به نفس و نیروها و قابلیتهای آن مایه ی زیان و زیانكاری بسیاری از مردمان است، بدان جهت كه چون از مایه و پایه ی خویش و حدود كارآیی خود ناآگاهند، پا از گلیم خویش درازتر می كنند و دردسر خود و دیگران را فراهم می آورند، یا برای رسیدن به كمال و مرتبه ای كه می توانند رسید نمی كوشند.

[صفحه 117]

چون مردم از مایه ی نفسی و ارزش روحی و قدرتهای باطنی خود آگاه نباشند، در پی بسیاری از چیزها و مرتبه ها نمی روند و از رسیدن به آنها بازمی مانند. در صورتی كه اگر از راه خودشناسی، از آن مایه و قدرت و قابلیت آگاه گردند، چه بسا به تلاش برخیزند و بدان مراتب و كمالات- یا مقداری از آن كه باز هم مهم است- برسند.

3- معرفت فضایل نفس. اگر این شناخت- یعنی شناخت فضایل انسانی و حقایق حیاتی و معراجهای اخلاقی- حاصل آید، آدمی را به آن وامی دارد تا برای كسب فضایل تلاش كند و نفس خود را از پایگاه جانوری و ویژگیهای آن به پایگاه انسانی و ویژگیهای آن برساند.

4- شناخت دیگر مردمان و مراتب ایشان. هر كس حقیقت نفس انسانی را بشناسد، افراد انسان و ارزشها و خصوصیات و كمالات و نقصهای ایشان را نیز خواهد شناخت. و چنین شناختی و معرفتی موجب آن می شود كه شخص به انسان و ارزشهای انسانی احترام گزارد و در راه همنوعان خود بكوشد و از كمال افراد كامل بهره گیرد و در زدودن نقص كسانی كه ناقصند تلاش كند و نسبت به دیگران ایثار و از خودگذشتگی داشته باشد. و برعكس، در صورتی كه شخص ارزش نفس خود را- از آن جهت كه انسان است نداند- ارزش دیگران و بنابر آن ارزش انسان و انسانیت را نخواهد دانست. هر چیز در چشم او بی ارزش و بی اهمیت جلوه گر می شود و زندگی را بدون هدف تصور می كند و ارزش هستی و موهبتهای هستی در نظر او ناچیز می نماید. و چنان خواهد بود كه امام علی (ع) گفته است:

«من جهل قدره، جهل كل قدر.»[13] .

هر كه قدر خود نداند، هیچ قدری را نخواهد دانست.

و همچنین جاهل بودن نسبت به قدرها و ارزشها مبدا پیدایش فلسفه های ملحدانه و بدبینانه است. بنابراین، شناخت نفس انسانی با مواهب آن و شئونی كه وابسته به آن است، وسیله ای است برای بزرگداشت انسان و ارزش نهادن به انسانها و به اجتماعات انسانی و توده های مردمی و موجب نیرومندی است برای نفی بدبینی و پوچگرایی.

5- شناخت خدای متعال. از بزرگترین و مهمترین سودمندیهای خودشناسی آن است كه نیكوترین وسیله و كاملترین سبب برای شناخت خدای متعال است و این شناخت از دو راه حاصل می شود:

[صفحه 118]

الف- از آنجا كه نفس پدیده ای عینی و كامل است، آگاهی پیدا كردن نسبت به آن، به این اعتبار كه موجودی دارنده ی عجایب و مواهب است، شناختن آفریننده و به وجود آورنده ی این موجود عجیب و بدیع را ایجاب می كند، بویژه اگر این آگاهی نسبت به بزرگترین صفات و مواهب موجود در نفس انسانی- انسان جانشین خدا در زمین- و آیات و نشانه های غریب و بزرگی باشد كه در سر باطنی او نهفته است.

ب- چون نفس انسانی، جوهری الهی و نفحه ای ربانی است و از عالم امر و ابداع است و همچون آینه ای است كه صفات رحمانی در آن متجلی می شود، معلوم است كه اگر آدمی نفس خود را بدین صورت بشناسد، راههای سیر باطنی و دانش واقعی در برابر او آشكار می شود و از خیالات و پندارهایی كه مردمان- و حتی بسیاری از دانشمندان متفكران- آنها را علم و دانش می پندارند، رهایی پیدا می كند و به مرتبه ی راستین علم و شناخت می رسد و خدای متعال را می شناسد و حقایق جهانی و عینهای هستی را می بیند و پرده از پیش چشمان او كنار می رود.»[14] .

در این میان، مهمترین و اساسی ترین شناخت، شناخت حقیقت انسان است كه انسانیت انسان و همه ی شرافت و كرامت او بدان است.


صفحه 114، 115، 116، 117، 118.








    1. نهج البلاغه ، خطبه ی 103.
    2. همان، نامه ی 31.
    3. شرح غررالحكم، ج 6، ص 172.
    4. همان، ص 148.
    5. همان، ج 4، ص 575.
    6. همان، ج 6، ص 143.
    7. همان، ج 2، ص 386.
    8. همان، ص 419.
    9. غررالحكم، ج 2، ص 164.
    10. شرح غررالحكم، ج 4، ص 372.
    11. همان، ج 5، ص 405.
    12. نهج البلاغه، حكمت 149.
    13. شرح غررالحكم، ج 5، ص 387.
    14. محمدرضا حكیمی، محمد حكیمی، علی حكیمی، الحیاه، ترجمه ی احمد آرام، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377 -1371 ش. ج 1، صص 365 -362.